مصاحبههای اختصاصی: بررسی بحران بشری در غزه
مصاحبههای اختصاصی: بررسی بحران بشری در غزه
مصاحبه اختصاصی سازمان دفاع از قربانیان خشونت با پروفسور ریچارد فالک استاد ممتاز حقوق بینالملل در دانشگاه پرینستون و گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر فلسطین با عنوان بررسی بحران بشری در غزه
بحران بشری در غزه در حالی وارد یازدهمین سالگرد خود میشود که محاصره فلجکننده رژیم اسرائیل، همچنان با گذشت زمان، شرایط زندگی را برای فلسطینیان مقیم این باریکه پیچیدهتر میسازد. محاصره این منطقه از سوی رژیم اسرائیل، که به آن «بزرگترین زندان فضای باز» جهان نیز اطلاق میشود، پیامدهایی چون، بیکاری روزافزون، کاهش دستیابی مردم به آب سالم و ناکارآمدی عمیق اقتصادی را در برداشته و عواملی چون، زیرساختهای ضعیف و کمبود بودجه، 2 میلیون ساکن این خطه را در مقابل حوادث طبیعی، چون بارانهای شدید و شرایط آب و هوایی نامساعد به شدت آسیبپذیر ساخته است. گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر فلسطین معتقد است که رژیم اسرائیل اقدامات مکفی برای بهبود شرایط زندگی فلسطینیان ساکن غزه انجام نداده و ایالات متحده آمریکا نیز در ایفاء نقش سازنده در این خصوص ناکام مانده است. ریچارد فالک، استاد ممتاز حقوق بینالملل در دانشگاه پرینستون است که تا کنون 40 جلد کتاب در زمینه حقوق بشر، حقوق بینالملل بشردوستانه و منازعه فلسطین با رژیم اسرائیل منتشر و یا به طور مشترک تدوین نموده است. وی در مصاحبه با سازمان دفاع از قربانیان خشونت، نقطهنظرات خود در خصوص تناقضهای اخیر پدیدآمده پیرامون پیشنهاد دانلد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، برای انتقال سفارت ایالات متحده از تلآویو به بیتالمقدس و وضعیت اضطراری کنونی حقوق بشر در اراضی فلسطینی را ارائه میکند. متن این مصاحبه به شرح زیر است:
پرسش: در مقاله جدیدی که به تازگی در نشریه فارین پالیسی به چاپ رساندهاید، از فلسطین، به عنوان ملت به شدت مورد تبعیضواقع شده، یاد کردید که در دهههای اخیر به دلیل عدم توانایی یا عدم تمایل سازمان ملل متحد به برداشتن گامهای مقتضی در راستای متوازن ساختن نیازهای مردم فلسطین در برابر اهرم سیاسی رژیم اسرائیل و متحدان آن، متحمل دشواریهای گستردهای شده است. به نظر میرسد که بهبود شرایط زندگی فلسطینیان بسته به یافتن راهکاری منطقی و قابل توجیه به منظور پایان بخشیدن به این مناقشه است. پرسش اینجا است که آیا جامعه بینالمللی به واقع ناتوان از اتخاذ راهحلی پایدار و جامع در این عرصه است؟
پاسخ: ناکامی و عدم موفقیت جامعه بینالمللی در رابطه با مردم فلسطین و نارضایتیهای مشروع آنها به چندین موقعیت ویژه، ازجمله مهمترین آنها، عزم بنیادین صهیونیسم برای تحت کنترل قرار دادن بخش عمده اراضی فلسطینی که تحت قیمومیت انگلیس قرار داشته است، بستگی دارد. از این رو میتوان گفت که اظهارات مقامات این رژیم در خصوص تمایلشان به دستیابی به یک سازش سیاسی عاری از صداقت است. از سوی دیگر جاهطلبی صهیونیسم در این خصوص، به هیچ عنوان، مورد مخالفت ایالات متحده قرار نگرفته و از سوی دولت این رژیم نیز به صراحت تبیین نشده است. از این رو، جامعه بینالمللی به واسطه این ابهام به گونهای عمل میکند که گویی روند صلح قادر به رقم زدن راهحلی برای این مناقشه است، حتی در شرایطی که اقدامات رژیم اسرائیل عملاً و صراحتاً در راستای تحمیل نتیجهای یکجانبه و یکسویه در حرکت است.
دیگر آنکه، «روابط ویژه» رژیم اسرائیل و ایالات متحده آمریکا، به گونهای ترجمه و تعبیر شده است که، نوعی حمایت ژئوپلیتیک از این رژیم در عرصه مسائل امنیتی و یا حتی فراتر، حمایت از آن در برابر محکومیتهای سازمان ملل، به ویژه شورای امنیت را شامل میشود، که این امر در عمل اجرای هر گونه تحریم علیه این رژیم را امکانناپذیر میسازد. در چنین فضایی اسرائیلیها به راحتی امکان دنبال کردن اهداف خود و نادیده گرفتن نارضایتیها و مشکلات مردم فلسطین را دارند، که سرانجام نیز به رقم خوردن تراژدی و رنج این مردم منتهی میشود. از این رو، با نگاه به توازن قوا میتوان گفت که هیچگونه پایان منصفانهای را نمیتوان برای این مناقشه متصور شد.
پرسش: همانگونه که مطلع هستید، تصمیم دانلد ترامپ در به رسمیت شناختن بیتالمقدس ، به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل و طرح وی برای انتقال سفارت آمریکا به این شهر با مقاومت شدید سازمان ملل، چه در سطح مجمع عمومی و چه شورای امنیت مواجه شد. به نظر شما چرا جامعه بینالمللی و حتی متحدان اصلی آمریکا با این پیشنهاد موافقت نکردند؟
پاسخ: این پیشنهاد ناگهان بنیان و اساس تلاش بینالمللی برای یافتن یک راهحل دیپلماتیک برای روابط فلسطین و رژیم اسرائیل را بر هم زد. درکی که همواره از این موضوع وجود داشت و مورد احترام رهبران گذشته آمریکا نیز واقع میشد این بود که، تنها از طریق برگزاری گفتگو میان طرفین میتوان وضعیت بیتالمقدس را حل و فصل نمود. این تفاهم با پیشنهاد ترامپ و بدون هیچ دلیل مشخصی و تنها به منظور به دست آوردن رضایتخاطر نتانیاهو و برخی از حامیان مالی صهیونیست آمریکا، درهم شکسته شد. صرفنظر از این هدف، سیاست ترامپ در مورد چنین موضوعی، که نه تنها از نگاه مردم فلسطین، بلکه از نگاه تمامی مسلمانان و حتی مسیحیان جهان از اهمیت و حساسیت ویژهای برخوردار است، تنها منجر به تخریب جایگاه و اعتبار آمریکا در ایفاء نقش خود به عنوان میانجیگر، در روند آتی صلح شده است. البته باید اذعان کنم که اعتبار آمریکا پیش از این رویداد هم چندان از جایگاه بالایی برخوردار نبود، اما، اتخاذ این تصمیم، دستکم در حال حاضر، هر گونه تردید در مورد رویکرد جانبدارانه آمریکا را از میان برد و یا به بیان دیگر کاملاً مشخص ساخت که دیپلماسی مبتنی بر راهکار دو-کشوری به بنبست رسیده است.
از این رو، میتوان گفت که تصمیم ترامپ از یک سو پرده محاسبات پیشین را از مقابل چشم جهانیان برداشت؛ چرا که سالها بود که پدیده شهرکسازی و تأثیر افزایش تعداد شهرکنشینان به 800.000 تن، در عمل هر گونه تفکر و اقدام در خصوص ایجاد یک کشور فلسطینی مستقل و کارآمد را از میان برده بود و از سوی دیگر، مدتها بود که آمریکا دیگر نقش یک میانجیگر با صداقت را در فضاهای دیپلماتیک که به آن «روند صلح» گفته میشد، ایفاء نمیکرد و شاید هم بهتر است بگوییم از ابتدای مسیر بینالمللی جستجو برای یافتن نتیجهای که میشد به آن، به معنای واقعی کلمه، سازش و توافق سیاسی اطلاق نمود، این نقش را ایفاء نکرده بود. بنابراین، برای اتخاذ دیپلماسی تأثیرگذار در رابطه با روابط میان مردم فلسطین و رژیم اسرائیل، ابتدا باید تمامی ساختارهای نژادپرستانهای را که در طول دهههای متمادی، از سوی این رژیم و با هدف مقهور ساختن تمامی فلسطینیان بنا نهاده شدهاند را از میان برد و به دنبال آن، جایگاه آمریکا در روند مذاکرات را به میانجیگر معتبر دیگری سپرد. در حال حاضر رژیم اسرائیل تحت هیچگونه فشاری از سوی جامعه بینالمللی قرار ندارد تا به موجب آن این تغییرات را بپذیرد، همچنین در شرایط کنونی راهکار جایگزینی نیز برای تحت فشار قرار دادن این وضعیت غیرقابلپذیرش، با تکیه بر حمایت حاصل از جنبشهای هماهنگ جهانی، از جمله «جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل» به چشم نمیخورد.
پرسش: در سالهای اخیر قطعنامهها و بیانیههای متعددی مبنی بر محکومیت توسعه شهرکسازی رژیم اسرائیل در اراضی اشغالی فلسطینی پس جنگ شش روزه 1967، از سوی مجمع عمومی سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری وابسته به آن صادر شد؛ حتی در قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل که در سال 2016 به تصویب رسید، فعالیتهای این رژیم در راستای شهرکسازی به مثابه «نقض فاحش» قوانین بینالمللی تلقی شد، با در نظر گرفتن تمامی این موارد آیا میتوان گفت صدور بیانیههای بینالمللی و یا محکوم کردن اینچنینی اقدامات یک حکومت، راهحلی کارآمد برای رفع این معضل به شمار میآید، آن هم در شرایطی که حکومت مزبور هیچ یک از این درخواستها را معتبر نشمرده و در حقیقت آنها را ناموجه میپندارد؟ چنانچه جامعه بینالمللی به واقع متقاعد شده است که رژیم اسرائیل باید ساخت شهرکهای غیرقانونی را متوقف سازد، چگونه میتوان به این اعتقاد جامه عمل پوشاند؟
پاسخ: تداوم توسعه شهرکسازیها علاوه بر اینکه نقض فاحش بند (6)49 کنوانسیون چهارم ژنو به شمار میآید، به منزله بیاحترامی ژریم اسرائیل به قوانین بینالمللی و نمایانگر ناتوانی سازمان ملل در انجام اقدامات پی در پی دیگر، به جز طرح شکایت در این زمینه است. هنگامی که واقعیتهای ژئوپلیتیک، رفتارهای یک حکومت را تحت پوشش حمایتی خود قرار میدهد، سازمان ملل عملاً از اجراء قطعنامههای خود ناتوان مانده و در حقیقت حقوق و قوانین بینالمللی به گوشهای رانده میشوند. سازمان ملل، سازمانی متشکل از کشورهای عضو آن است و میزان ظرفیت و توانایی آن برای شکل دادن به رفتارهای اعضاء خود محدود است، به ویژه آنکه پنج عضو دائم شورای امنیت از حق وتو نیز برخوردارند. همچنین باید گفت که هیچگاه چنین توقعی از سازمان ملل وجود نداشته است که از توانایی و ظرفیتهای خود در راستای فائق آمدن بر نقطهنظرات و تعهدات مستحکم پنج عضو دائم شورای امنیت و حق وتوی آنها در این شورا بهره گیرد، به ویژه آنکه این شورا تنها نهاد موجود در نظام سازمان ملل به شمار میآید که از اختیار کامل برای اتخاذ و اجراء تصمیمات برخوردار است. لذا گفتنی است که هیچ مناقشهای نمیتوانست در طول سالیان متمادی از این «تعامل شیطانی» میان قدرت و عدالت که در منشور سازمان ملل و ساختار قانونی و عملکرد آن نهفته است، پرده بردارد.
پرسش: بنابر گزارشها و آمارهای جدید استانداردهای زندگی و شرایط اقتصادی نوار غزه با گذشت زمان به وخامت گراییده است، به طوری که نرخ بیکاری به 46 درصد افزایش یافته، آمارهای سازمانهای پژوهشی و مطبوعات داخلی حاکی از آن هستند که 65 درصد از جمعیت این باریکه با فقر دست و پنجه نرم میکنند و نرخ امنیت غذایی نیز حدوداً 50 درصد است. به نظر شما چگونه میتوان بحران نگرانکننده بشری در نوار غزه را بهبود بخشید؟
پاسخ: درک کامل رویکرد رژیم اسرائیل در قبال غزه دشوار است. غالباً به نظر میرسد که این رژیم رویکردی انتقامجویانه را در پیش گرفته که در آن ادله منطقی بیش از آنکه به توضیح و تبیین این رویکرد کمک کنند، صورت بهانهتراشی را به خود میگیرند. به عبارت دیگر رژیم اسرائیل در این باریکه به کرات به زور متوسل شده و تلاش چندانی جهت محقق ساختن ثبات قابلپذیرش در آن نیز به عمل نیاورده است. رژیم اسرائیل در خلال دهه گذشته تمامی پیشنهادات حماس مبنی بر دستیابی به آتشبس طولانیمدت را رد کرده، و هر از چندگاهی (در سالهای 2014، 2012، 2009-2008) با حمله به نوار غزه آسیبها و ویرانیهای مخرب گستردهای را بر جامعه مدنی بیپناه و فقیر این خطه تحمیل نموده است؛ این در حالی است که جامعه بینالمللی استفاده گسترده از زور توسط این رژیم را محکوم کرده است. از این رو، فشار و تنگنای شدید اقتصادی که نوار غزه را در آستانه بحران بشری قرار داده، موجب تشدید معضلات و مصیبتهای نزدیک به دو میلیون فلسطینی شده که در دام باریکهای که به آن بزرگترین زندان فضای آزاد جهان میگویند، گرفتار شدهاند.
واقعاً مشخص نیست که رژیم اسرائیل خواهان به وقوع پیوستن چه رویدادی در نوار غزه است، چراکه، غزه برخلاف کرانه باختری و بیتالمقدس بخشی از طرح صهیونیسم نبوده و قسمتی از اسرائیلی انجیلی (آن گونه که در انجیل از آن یاد شده است) به شمار نمیآید. از این رو، با توجه به اینکه رژیم اسرائیل در تلاش است تا راهحل یک کشوری را بر مردم فلسطین تحمیل نماید، به نظر میرسد که نوار غزه در این ترتیبات جایی نداشته باشد، چراکه افزوده شدن جمعیت این باریکه به جمعیت اسرائیل خطر انفجار «بمب جمعیتشناختی» را به همراه دارد – خطری که مقامات این رژیم مدتها است که درباره آن ابراز نگرانی کردهاند، چراکه این تحول میتواند ازدیاد جمعیت تصنعی یهودیان را به مخاطره افکند.
مدتهای مدیدی است که پروژه صهیونیسم در صدد حفظ فرآیند حکومتی به ظاهر دموکراتیک خود بوده و در این راستا به اقداماتی چون، بیرون راندن 700.000 فلسطینی از اراضی اشغالی (اراضی که در سال 1948 به عنوان اسرائیل شناخته شد)، محروم کردن مردمی که خانه و کاشانه و روستاهای خود را ترک کردهاند، از حق بازگشت به سرزمین خود و تخریب آشکار روستاها با بولدوزر دست یازیده است. این الگوی کنترل نرخ جمعیت، میان یهودیان و غیریهودیان، از زمان بیانیه بالفور در سال 1917 آغاز شده؛ زمانی که کل جمعیت یهودیان فلسطین حدود پنج درصد بوده است. صهیونیسم در مراحل ابتدایی با ترغیب و حمایت مالی از مهاجرت یهودیان تلاش نمود تا بر وضعیت اقلیت جمعیتی آنها فائق آید. با تمامی این اقدامات جمعیت یهودیان فلسطین حتی در زمان اوج مهاجرت این قوم، همزمان با ظهور نازیسم و ضدیهودیگری در اروپا و در آستانه بروز جنگ سال 48-1947 تنها به 30 درصد میرسید.
شاید بتوان گفت که رژیم اسرائیل مایل است که نوار غزه به کل از صفحه زمین محو شود. اما از آنجاکه این امر شدنی نیست، دومین راهکار، محول کردن قیمومیت اجرایی و مسئولیت امنیتی آن به اردن یا مصر است، که تاکنون هیچیک از این کشورها تمایلی در این خصوص نشان ندادهاند. با در نظر گرفتن این ملاحظات میتوان گفت که رژیم اسرائیل احتمالاً همچنان نوار غزه را تحت فشار قرار خواهد داد تا مردم آن تنها از حداقلترین نیازهای زندگی برخوردار باشند، سپس هر چند وقت یکبار حضور نظامی خود را در این باریکه به رخ خواهد کشید و با توسل به این تدابیر تنبیهی به ساکنان نوار غزه یادآور خواهد شد که مقاومت آنها با پاسخی به شدت کوبنده مواجه خواهد شد.